جدول جو
جدول جو

معنی گنج روان - جستجوی لغت در جدول جو

گنج روان
گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲)، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
تصویری از گنج روان
تصویر گنج روان
فرهنگ فارسی عمید
گنج روان
(گَ جِ رَ)
آسمان باستارگان. (شمس اللغات) ، شراب، گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون:
تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق
زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند.
خاقانی.
تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام
کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام.
خاقانی.
کوس از چه روی دارد آواز گنج باری
کز نور صبح بینم گنج روان مشهر.
خاقانی.
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
گنج روان
(گَ جِ رَ)
نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. (برهان). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36).
گوشه ای از خلق و کنجی از جهان
بر همه گنج روان خواهم گزید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گنج روان
((~ِ رَ))
نام گنج قارون است و گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند
تصویری از گنج روان
تصویر گنج روان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنج بان
تصویر گنج بان
نگهبان گنج، خزانه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج دان
تصویر گنج دان
خزانه، گنجینه، جای نگه داری گنج، برای مثال همه گنج این گنج دان آن توست / سر و تاج ما هم به فرمان توست (نظامی۶ - ۱۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ جِ)
همان گنج گاو است که از جمشید بود و به دست بهرام گور افتاد. (برهان) :
بهنگام جم چون سخن راندند
ورا گنج گاوان همی خواندند.
فردوسی.
رجوع به گنج کاوس و گنج گاو و گنج گاومیش شود
لغت نامه دهخدا
(گَِج)
نوایی است از نواهای باربد. (فرهنگ رشیدی) (شعوری ج 2 ص 303) (فرهنگ نظام). رجوع به گنج گاو و گنج گاومیش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ)
آن که گنج و پول و زر وسیم بپراکند و ببخشد. جوانمرد. بخشنده:
خسرو تاجبخش تخت نشان
بر سر تاج وتخت گنج فشان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ / نِ)
خواهندۀ گنج. طالب گنج:
در گنج بگشاد بر گنج خواه
توانگر شد از گنج و گوهر سپاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ جَ)
دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 40000گزی باختر چوار و 40000گزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 130 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی گله داری و صنایع دستی زنان قالیبافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
گنج افشان: خسرو تاج بخش تخت نشان بر سرتاج و تخت گنج فشان. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
طالب گنج: در گنج بگشاد بر گنج خواه توانگر شد از گنج و گوهر سپاه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
جای نگهداری گنج گنجینه مخزن: ازان گنج دان کان همه گنج داشت نه خود بر گرفت و نه کس را گذاشت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار